ویژگی های دوره نوجوانی
دوره نوجوانی از مهمترین و حساس ترین دوره های زندگی انسان به شمار می رود . دراین دوره ، تغییراتی در جسم و روان نوجوان رخ می دهد که هرکدام به نوعی بر او اثرمی گذارد . گاهی این تغییرات ، شخصیت و منش او را به کلی دگرگون می سازد . از اینرو شناخت جنبه های مهم روانی ، عقلانی ، جسمانی و اخلاقی نوجوان ، این توانایی رابه او و اطرافیانش می دهد تا شیوه صحیح برخورد با تغییرات جسمی و روحی دوره نوجوانیرا بدانند . این آگاهی ، از بروز ناسازگاریهای خاص این دوران جلوگیری می کند . دوران نوجوانی ، همزمان با دوران بلوغ است . دوران بلوغ یکی از بحرانی ترین دورههای زندگی هر فرد است . دوره نوجوانی و بلوغ ، به سنین بین 12 تا 20 سالگی اطلاق میشود . گاهی گذشتن از مرز کودکی و رسیدن به قلمرو بلوغ ، با نابسامانیهای زیادیروبروست .
در این دوره ، نوجوان نه دیگر کودک به حساب می آید و نه هنوز به درستیبالغ شده است . وی در مرز بین این دو مرحله یعنی کودکی و بزرگسالی قرار دارد و باانتظارات خاص هر دو دوره روبرو است . اگر کاری کودکانه کند ، او را ملامت می کنندکه بزرگ شده و این کار در شأن او نیست ، از سوی دیگر نیز در زمره بزرگسالان محسوبنمی شود .
دوره نوجوانی از دیرباز مورد توجه اندیشمندان و صاحب نظران تعلیم وتربیت قرار داشته است . افلاطون(platon) این دوره را زمانی معرفی کرده که احساسات و عواطفبر افکار فرد چیره می شود . استانلی هال ( STANLY HALL ) متخصص در روان شناسی بلوغ، دوره نوجوانی را دوره طوفان و یک جهش ناگهانی می داند . کورت لوین (Kurt Lewin )جامعه شناس و روان شناس آلمانی اعتقاد دارد که : " کودک و بزرگسال هرکدام یک نوبتبار کودکی و بزرگسالی را بر دوش می کشند ، ولی نوجوان مجبور است یک جا بار هر دو رابر دوش بکشد ، زیرا متعلق به هر دو دوره است . "
روان شناسان می گویند ، نوجوانکسی است که می خواهد نسبت به آنچه تاکنون بوده تغییر شیوه دهد و برخلاف سابق ، آنچهرا بزرگسالان می گوید ، نپذیرد . گاهی طرز راه رفتن خود را عوض می کند ، لهجه خودرا تغییر می دهد ، نسبت به مسایل پیرامون خود با حساسیت بیشتر می نگرد و اندک اندکبه دنیای درون خویش وارد می شود . نوجوان کم کم به قدرت تفکر و استدلال خویش پی میبرد . مجموعه این حالات ، کوششی است که در پایان راه کودکی نمایان می شود . اینحالات ، عموما" با واکنشهای روحی و روانی همراه است . والدین متوجه می شوند که کودکمطیع دیروز ، به کلی تغییر کرده و رفتارش متفاوت شده است . گاهی نوجوان در این دورهسنی ، ترش رو و یا گوشه گیر می شود و گاهی نیز تلاش می کند که توجه دیگران را حتیاز طریق عصبانی کردنشان ، به خود جلب کند .
یکی از سؤالات در دوره نوجوانی ایناست که من کیستم ؟ این سؤال ، قرنهاست ذهن بشر را به خود مشغول کرده و موضوع اشعار، داستانها و زندگی نامه های بی شماری بوده است . این سؤال در دوره نوجوانی ، میتواند به درک هویت نوجوان کمک کند . اریکسون روانشناس آلمانی می گوید :
" هویتانسان در نوجوانی شکل می گیرد . در این دوره ، نوجوان سؤالاتی از خود می پرسد مثلاینکه من کیستم ؟ به کجا می روم و چه هدفی دارم ؟ نحوه جوابگویی به این سؤالات ، دررشد هویت نوجوان تاثیر می گذارد . اگر او بتواند به این سؤالات پاسخ مناسب بدهد ،احساس آرامش می کند ، وگرنه دچار اضطراب می شود . در دوره نوجوانی ، هویت یابیمسئله ای حاد می شود . بطوریکه نوجوان روز به روز برای دستیابی به هویت مشخص ،تغییر جهت می دهد . در دوران نوجوانی ، انسان با مجموعه ای از تغییرات شناختی - روانی و احساسی روبروست . نوجوان به این موضوع اهمیت می دهد که در نزد دیگران چگونهجلوه می کند .
نوجوان درتلاش است تا بین تصوری که از خود دارد و تصوری کهدیگران از او دارند ، هماهنگی ایجاد کند . گاهی اوقات طرد شدن از سوی اجتماع و یااطرافیان ، ممکن است باعث شود که نوجوان از هیچ راهی نتواند احساس هویت کند . البتهدستیابی به احساس هویت فردی تا حدی به مهارتهای شناختی نیز بستگی دارد .
درمجموع باید گفت که برخی از نوجوانان در شناخت و درک خود ، موفق می شوند و برخی دیگرشکست می خورند . در هویت یابی ، مسایلی از قبیل روابط میان والدین و فرزندان ،مسایل فرهنگی و یا تغییرات اجتماعی دخالت دارد . در جوامع ساده و ابتدایی کهتغییرات اجتماعی به کندی رخ می دهد ، شکل گیری هویت نسبتا" ساده است ، اما در جوامعپیچیده که تغییرات اجتماعی پی درپی است ، هویت یابی ممکن است فرایندی مشکل و طولانیداشته باشد . زیرا در این جوامع ، نوجوان با الگوهای فکری و رفتاری متعددی روبرو میشود . بنابراین در انتخاب ، با مشکل مواجه می شود.
از دیگر ویژگیهای دوره نوجوانی ، رشد شناختی و عقلی است . پیاژه( PIAJET) روانشناس سوئیسی می گوید : " کودکغالبا" در واقعیتها و تفکرات حسی و حرکتی محصور است و تفکر او وابسته به اشیاءخارجی است . اما نوجوان قدرت ذهنی فوق العاده ای پیدا می کند که او را از قیدواقعیتهای خارجی رها می سازد . این ویژگی او را متوجه عالم ذهنی و درونی خود می کند . "
روانشناسان ، نوجوانی را آغاز دوره تفکر انتزاعی می دانند . در این دوران ،نوجوان احساس قدرت زیاد می کند . نوجوان در این مقطع سنی ، می تواند قضایای منطقیرا درک کند و استدلال علمی در او قوی می شود . در دوره نوجوانی ، استعدادها وتوانمندیها نیز اختصاصی تر می شود . به عنوان مثال ممکن است هر نوجوانی در دروس یاحرفه های خاصی موفقیت کسب کند . در دوره نوجوانی ، ساده اندیشی دوران طفولیت از بینمی رود و نوجوان به سنجش و ارزیابی مسائل می پردازد تا در نظام ذهنی خود ، دوبارهآنها را بسازد . از این رو شاید در مورد برخی امور متعارف شک کند و حتی از افکار وعقاید والدین خود انتقاد نماید . نوجوان در پی کسب استقلال فکری است . ممکن استدرمورد اعتقادات خودش نیز دچار شک و تردید شود . نه اینکه آنها را نفی کند ، بلکهمی خواهد ، آنها را دوباره بازسازی کند و زیربنایی استدلالی برای آنها بیابد . ازاینرو والدین و مربیان نباید از شک و تردیدهای نوجوان ، دچار نگرانی و اضطراب شوند، بلکه باید او را برای رسیدن به یقین ، یاری کنند . بنابراین شک ، توفقگاه خوبینیست ، اما معبر و راهی مناسب برای رسیدن به حقیقت است .
سرگروه روانشناسی بیجار
وجیه الله ارژنگی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ